۱۳۸۹/۰۳/۲۰

پرچم

هر کشور یک نام دارد و یک پرچم که این پرچم سابقه ای تصویریست از آن کشور.این پرچم کنونی ایران است،با یک نوشته ی الله وبیست و دو عدد الله اکبر در میانش:این هم پرچم قبلی ایران بود،با نشان شیروخورشید در میانش:
که البته هیچ شیری دشمناشو با شمشیر نمیدره ! پس این شیروخورشید بهتره: (البته به شرطی که خلاصه تر بشه)این شیر و خورشید قبلا در آرم جمعیتی به همین نام برای کمک رسانی هم آمده بوده که حالا اونا دارن به جاش از هلال احمر عربی استفاده میکنن!که تصویر شیرو خورشید قرمز( بیشتر بخاطر چشماش ) کمی طنز ناک بود، اما همین تصویر توی مدال هاشون خلاصه تر و جا افتاده تر بود:
گذاشتن شیر وخورشید در پرچم درسته که دلنشینه و به پرچم ابهت خاصی میده ، اما بنظر من پرچم هر چه ساده تر و خلاصه تر باشه بهتره ، مثل این پرچم کشور ژاپن که فقط یه دایره ی سرخ در زمینه ی سفیده ، بمعنای کشور آفتاب تابان:
البته باز به نظرم تقسیم کردن درست و منطقی یک مستطیل به سه قسمت عمودی بهتر ازافقیه :


که چون قبلا ایتالیا استفاده کرده ، پس ما نمیتونیم ! در هر صورت خیلی خوبه که در هرچیزی و هر کاری افراط نکنیم.


۱۳۸۹/۰۳/۱۹

سمیرم

نوروز سال هشتاد وهفت با خانواده عازم جنوب بودیم ، مسیر رو جوری انتخاب کرده بودم که بتونیم دیدنی های چندین شهر رو ببینیم ، منجمله آبشار مارگون، در سپیدان فارس. اما نشد!
یکی از مشکلات بزرگ دیدنی های ایران همینه ، نداشتن علائم و راهنماهای درست. ما حتی ازچند نفر از راهنماهای محلی که بمناسبت نوروز تو جاده گذاشته بودن مثلا برای راهنمایی مسافرین هم پرسیدیم ، اما دیدیم که اطلاعات خودمون بیشتر تا اونا!
بیچاره توریستی که بخواد به تنهایی بره گردش ، اضافه کنید مشکل زبان نادانی اکثریت ایرانیان شریف هموطن رو! چه شود.
خلاصه ما بجای آبشار مارگون سر از آبشار سمیرم در آوردیم که نصف مارگونه از نظر ارتفاع،اما انصافا جای جالبی بود.
وسط یه دره، کوهی سنگی قرار داره که از میان دهها منفذ داخل اون آب از ارتفاع سی و پنج متری با فشار بیرون میاد. محوطه ی اطراف روهم سکوبندی کردن وآب آبشار از میان سکوها رد میشه وبساط برای کباب مهیاست.
ورودی شهر سمیرم خیلی جالبه،از بالا وارد شهر میشی و خونه ها روی کوهی سنگی ساخته شدن، جون میده واسه ساختن یه شهر توریستی مثل ایتالیا. سوئیت ها، هتل ها، رستوران ها و فروشگاههایی که شهر رو زنده کنن. مردم شاد یه شهرمیتونن با فراخوندن سایرین در بهترین فصل اون منطقه، به بهانه های مختلف مثل گلابگیری در کاشان،با برگزار کردن یه جشن خاص اون شهر، سایرین رو هم شاد کنن و با راه افتادن صنعت توریسم ، به شهر و کاسبی خودشون هم رونق ببخشن. حالا بجز جشنهای قدیمی ایرونی چون : نوروز و مهرگان و سده و...
اگه قرار باشه لیستی از اینجور جا ها که آماده برای انجام چنین جشنهایی هستن رو تهیه کرد، حتما از چهل وشیش تا رد میشه ، وای به حال اینکه بخوایم کلی هزینه کنیم تا جاهایی رو برای اینکار آماده کنیم!

۱۳۸۹/۰۳/۱۸

آمفی تاتر

وای که چه حالی میده دیدن یه تاتر یا یه کنسرت توی فضای باز، مخصوصا اگه این آمفی تاتر توی یه فضای باز طبیعی، در میون درختا ویا مثلا کنار دریا باشه. تا آدم چنین چیزی رو نبینه نمیتونه کامل حسش کنه ، بی نظیره! از اینجور آمفی تاترها کم نیست، یه محوطه ی معمولا نیم دایره با سکوهای سیمانی که دایره وار به سمت مرکز که پائین همه ی سکوهاست ودر مرکزهم سن قرارداره.
روزش یه خوبی هایی داره شب هم یه خوبی ها.فرقش هم با تاتر یا سینما و یا کنسرت های معمول ، در فضای باز بودن اونه. تو نمیری تو یه سالن تاریک و ساکت و ایزوله شده تا با مثلا حواس جمع چیزی رو ببینی، بلکه انگار اومدی پیک نیک ، البته خوب نیس اون وسط یهو بارون بگیره اما اگه یه کوچولو نم بزنه نه در حدی که خیس شی که دیگه لذت اون برنامه رو صد چندان میکنه. البته برای بارون میشه تمهیداتی اندیشید که برنامه رو قطع نکنه که ساده ترینش سقف متحرکه.
مثلا من دوست دارم که کنسرت گوگوش رو یه همچین جایی ببینم ، یا مثلا گروه جیپسی کینگ !
یه محوطه ی باز نمایش فیلم وتاتر هست تو پارک سنگی جمشیدیه که گرچه خیلی کوچیکه،اما جون میده برای نمایش ، بخصوص برای کنسرت موسیقی مردمی.
اما گویا سالهاست که استفاه ای از اون نشده ، چرا که چندین درخت جلوش سبز شده!
چقدر جالب میشه که مردمی که به پارک اومدن هر هفته یا هر ماه یه برنامه ی جالب هنری باشه و اونا بتونن لذت ببرن .
مثلا یه روز یه تاترسیا بازی( روحوضی ) باشه . . .
و یه روز هم یه گروه رقص جنوبی با دمام و نی انبون ، حالا البته نه الزاما گروه شنبه زاده! یعنی این آرزوها محاله؟

۱۳۸۹/۰۳/۱۷

ساختمون شیک

اه اه ... حالم بهم میخوره از اینهمه در هم برهمی معماری وساختمون سازی ، انگار همه جمع شدن و تصمیم گرفتن که ساختمون شیک نسازن! الحق که تو اینکار استاد بودن!
آخه مگه بکار بردن همون ابزارومصالح با یه ذره سلیقه اینهمه سخته ؟ آقای معمار اخه چرا ؟
کشورمون فقط یه مشکل کوچولو داره و اونم مدیریت غلطه !یعنی سخته یه عده معمار درست و حسابی رو مامور تایید پروژه های یه شهر بکنن ؟ الحمدلله معمار درست حسابی درجه یک کم نداریم، منتها خارج ایران!یادمون باشه تو هر کاری اول اصول سر جاشون باشن ، یعنی یه ساختمون با بکار بردن آخرین داده های معماری وتکنولوژی و صنعت ساخته بشه ، در مرحله ی بعدی هم چیزی که مهمه بکار بردن روح زیبایی در ساختمونهای اون شهر یا کشوره.
قبول دارم که بخشی از ظاهر ساختمونها برمیگرده به خصوصیات جغرافیایی اون شهر، که خب این یه امر طبیعیه ، مثلا خونه های کویری رو نمیشه تو شمال ساخت و بالعکس .ولی قبول کنین میشه تو هر تیپ از ساختمونی ، همزمان عنصر زیبایی بصری رو بکار برد.

پرنده

یه مغازه ی عسل فروشی لاویج هست تو خیابان ولیعصر،باغ فردوس ،تو این مغازه دو تا توکا بود به چه نازی و مظلومیت ، گاهی به عشق دیدنشون از پشت شیشه ی مغازه ، مسیرمو به اونور خیابون می کشیدم تا این دوتا موجود بهشتی رو ببینم. اگه اون روزخوش شانس بودم، صاحب مغازه اونا رو از قفس بیرون کرده بود تا قدمی بزنن واونا توی مغازه آزادانه راه میرفتن.
نمیدونم دقت کردین یا نه،چنتا حیون هستن که فیزیک چهرشون با خنده ومعصومیت عجین شده، مثل اردک، دلفین، طوطی، همین توکا و شامپانزه.
یکی از آرزوهام اینه که صدها توکا روی درختای چنار خیابون ولیعصر،درست عین کلاغ سیاها، برای خودشون لونه درست کنن و ما رو در شادی چهرشون سهیم کنن!

البته از حق نگذریم یه تعدادی طوطی توی شهرهست (حوالی کاخ سعدآباد) که خیلی خوبه ،یا مثلا بلبل خرما، که صدای چهچهه ی خوبی دارن، البته شنیدم که لونه ی قمری ها رو تصرف کردن و باعث فرار اونا از شهر شدن که این خوب نیست.
بهر حال اینجور تصمیم ها مسلما باید خیلی کارشناسانه ومحتاطانه باشه تا باعث بهم زدن نظم اکوسیستم و ... نباشه و در ضمن افزایش پرنده های یه شهر باید بعد از افزایش فضای سبز و گل و گیاه اون شهر باشه. ولی جدا حیف نیست که یه شهر دور باشه از اینهمه زیبایی ها؟ آیا ما را کلاغان سیاه کافیست؟